بیست و سومین یاداشت برای تو

″ انیو اجوشی عزیزم حالت چطوره ؟ امیدوارم انقدر خوشحال باشی که نتونی توصیفش کنی ! امروز وقتی عکسات رو دیدم معلوم بود حسابی خوبی پس من خوشحالم امروز سالگرد هفتمین سالی بود که کسی به اسم‌ تو مهم ترین قدم زندگیش رو گذاشت تا شاید من 6 سال دیگه باهاش اشنا بشم و یهویی بشه کل زندگیم :) از اینکه امروز نتونستم ببینمت دلم میخواد خودمو بکشم ولی اینکارو نمیکنم ارمان های لاو یور سلف :) اجوشی میدونی بعضی وقتا فکر میکنم تو اصلا وجود داری یا ساخته ذهن منه ؟ حتی اگه وجود داشته باشی هم نمیتونی برای من باشی برحال الانم ممکنه شخص رویاهات رو داشته باشی پس فقط میخوام مثل همیشه اجوشی خودم باشی منم برای همیشه روح گمشده زندگی قبلیت همه چی درست میشه اره ؟ دلم میخواست الان میومدم بغلت میکردم انقدر سفت فشارت میدادم که رنگین کمون از وجودت بزنه بیرون :)) خیلی خیلی دلم برات تنگ شده درسته ندیدمت ، لمست نکردم ،صداتو از نزدیک نشنیدم و نمیدونم اخلاقت واقعا چطوری و تمام دلتنگی من توی یه صفحه چند اینچی خلاصه میشه که میخوام روی قلبم فشارش بدم تا شاید احساسات بکنم ولی درک میکنی چقدر دلتنگم ؟ قراره حسابی اتک بزنی بهم:)) باید بگم مثل همیشه منتظرتم میدونی که چقدر دوستت دارم دیگه ؟ قلب بنفش فراوان جانهه ″