بیست و چهارمین یاداشت برای تو

″ انیووو اجوشی عزیزم حالت خوبهه؟ امزوز برخلاف خیلی وقتا حس خیلی خوبی دارم نسبت به همه چی دارم از زندگی نهایت لذتو میبرم ارزو میکردم ای کاش وبلاگت ( شایدم دفتر خاطراتت) دست من میافتد اونموقع یه داستان واقعی و دوست داشتنی از تو داشتم که بخونم ! توی وبلاگ سولویگ میچرخیدم یه چیزی دیدم که به شدت حرف دلم بود و سریع برایدوستم ارسالش کردم :) امروز میتونستم ببینمت ولی ندیدمت نمیتونستم ! میدونی اجوشی بعضی اوقات فکر میکنم من اصلا برای تو وجود دارم ؟ منو حس میکنی ؟ شاید خیلیا توی روز تولدت به دنیا اومده باشن خیلیا باشن که دوستشون داشته باشی و روز تولدت به دنیا اومده باشن ( البته بعید میدونم !) ولی من هرکسی نیستم شاید اخمقانه باشه ولی وقتی احساس ناراحتی میکنم یهویی میبینم تو از ناکجا اباد پیدایت میشوذ و تاداا میگه حالم زیاد خوب نیست ! البته امیدوارم این حس خوبی که دارم به تو هم انتقال داده بشه شایدم اصلا دلیل وجودش تویی ! الان داری چیکار میکنی؟ شاید خواب باشی اره اره شیش و نیم صبح اصلا برای چی باید بیدار باشی ؟ مگه اینکه بخوای کار کنی !! این روزا بازم به فکرتم وقتی مسواک میزنم بابا میگه : تو برای مسواک زدنم به کمک احتیاج داری دور دهنتو پاک کن ! یاد اون حرف دوستات میافتم که همینو ذرمورد میگفتن :) تو واقعا منی و من واقعا توعم؟‌ میتونی تصور کنی چقدر ناراحتم که گوشیمو ازم گرفتن و دیگه نمیتونم مثل هرشب برات نقاشی بکشم ولی میخوام برات امضا بذارم یه چیزی باید فقط به تو بگن اجوشی خودمم! من درواقع خودم intj عم ولی واقعا نیست میرای ، کیم میرای منه که enfp عه و شباهت هر دوی من اینکه دوستت داره و برات ارزو هرچیز خوب رو داره پس مثل همیشه منتظرتمم جانهه ″

بنفش ترین حد ممکن ک.میرای